غربت ائمه بقیع علیهم السلام و مصائب آن
کاش همچون لاله سوزم در بیابان بقیع تا شبانگـاهى شـوم شمع فـروزان بقیع کاش سوى مکه تازد کاروان عمر من تا کنم بیتوته یک شب در شبستان بقیع کاش همچون پرتو خورشید در هر بامداد اوفـتم بر خـاک قـبرسـتـان ویران بقیع آرزو دارم بمـانم زنـده و با سوز حال در بغل گیرم چو جان، قبر امامان بقیع آرزو دارم بـبـیـنـم با دو چـشم اشکبار جاى فرزندان زهرا را به دامـان بقـیع آرزو دارم بـیـفـتـم بـر قـبـور پـاکـشان تا که گردم حایل خورشید سوزان بقیع آرزو دارم که اندر خدمت صاحب زمان قـبر زهـرا را ببـوسم در بـیـابـان بقیع آرزو دارم که همچون گوهر غلطان اشک از ارادت رخ نهم بر خاک ایوان بقیع اندر آنجا خفته چون قربانـیان راه حق اى مـؤیـد جـان عـالـم بـاد قـربان بقیع |